معنی خرد کردن | لغتنامه دهخدا
معنی خرد 5 | لغتنامه دهخدا | واژهیاب
Webآزاد + خرد لغتنامه دهخدا خرد. [ خ ُ ] (ص ) کوچک که در مقابل بزرگ است . (از برهان قاطع). ضد بزرگ . (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). صغیر. صُغار. (بحر الجواهر). کوچک . کم جثه . (از ناظم الاطباء). مقابل کلان . …
![](/images/whatsappp.png)